گروه سیاسی ایران آنلاین: شهید محمد مهدی مالامیری اولین شهید مدافع حرم روحانی است که ۳۱ فروردین ماه ۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید. نزدیکی به ایام نوروز را فرصتی دانستیم تا گذری به زندگی این روحانی شهید جبهه مقاومت اسلامی داشته باشیم.
شهید مالامیری در زمان شهادت، چندماه کمتر از ۳۰ سال داشت. اما با همین جوانیاش، علاوه بر تحصیل در مقطع دکترای حوزوی، تدریس نیز میکرد و همان طور که اساتیدش میگفتند، از امیدهای آینده حوزه علمیه به شمار میرفت. او به زبان عربی تسلط کامل داشت و در جبهه دفاع از حرم نیز از این مهارتش استفاده میکرد.
محمد دست پرورده پدری رزمنده و مادری مومنه بود که از سه فرزند پسرشان، دو فرزند را با میل و رضایت راهی جبهه مقاومت اسلامی کردند. بار آخر که قرار بود محمد از سوریه به ایران برگردد، برادرش منتظر بود تا به محض آمدن او، به سوریه برود و جای خالی برادر را پر کند.
تجربه نشان داده است که خط جهاد میتواند بیش از هر صفت دیگری در یک خانواده موروثی باشد. تولد محمد مهدی مالامیری در سال ۶۴ که بحبوحه جنگ بود، حضور مستمر پدرش به عنوان یک رزمنده در جبهههای جنگ و فعالیتهایی که مادرش در پشت جبهه انجام میداد، همگی پایههای فکر و عقیدهای را در وجود محمد بنا نهادند که در نهایت او را تا مقام شهید مدافع حرم بالا بردند.
در حوزه علمیهای که محمد تحصیل میکرد، کسی به آینده دار بودن او شک نداشت. جوانی که در ۲۵ سالگی به جایگاه مدرسی رسیده بود. به قول آیت الله مدرس یزدی تا مقام اجتهاد پیش رفته بود و زمان زیادی تا اخذ مدرک دکترایش نداشت. اما او تمام این موفقیتها را کنار گذاشت تا به ندای درونیاش پاسخ دهد. این ندا را تمام مجاهدان عالم در طول تاریخ شنیدهاند و به آن لبیک گفتهاند. ندایی که از حنجره خونین سالار شهیدان خارج شد و وجدان بشریت را دعوت به یاری کرد و این شهدا بودند که بیش از همه، به این دعوت لبیک گفتند.
در سال ۹۳ که محمد مهدی متوجه شد نیروی قدس نیاز به طلبههای توانمند برای حضور در سوریه دارد، داوطلب شد تا به آنجا برود. او در جامعه المصطفی، فرد شناخته شدهای بود. به همین خاطر مقدمات اعزامش خیلی طول نکشید و در اواخر سال ۱۳۹۳ توانست به سوریه برود. در هنگام اعزام به مادرش گفته بود: نمیتوانم بچههای مظلوم سوریه را ببینم و کاری نکنم.
او رفت تا اندکی قبل از اتمام دوره ۴۵ روزهاش، زمانی که خانواده در انتظار بازگشتش بود، در روز ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ به شهادت برسد. یکی از شاگردانش در وصف او سروده بود:
امروز صبح به من گفت زندگی /کاری به کار عالم امکان نداشتی/ با ما بگو حقیقت پنهان خویش را / آری «خودی» همیشه نمایان نداشتی/ در لحظههای عاشقیات، نیمههای شب /آیا تو از بهشت فراخوان نداشتی؟
انتهای پیام/