روزنامه ایران: اینکه یک جمله زندگی آدم را تغییر بدهد چیز عجیبی نیست. یک وقتی یک دوستی داشتم به من گفت یکبار تو یک حرفی به من زدی که دو سال درگیر آن جمله بودم و راه زندگیام را اشتباه رفتم و حالا دیگر به آن جمله فکر نمیکنم. البته گمانم حرف درستی به او زده بودم و راه درست زندگیاش همان جملهای بود که به او گفته بودم. البته آن جمله را اصلاً بهخاطر ندارم ولی حتماً حرف درستی است چون جملات قصار حتماً جملات درستی هستند. اینها را نوشتم چون یک تکه شعر از هرمز علیپور مدام اینروزها توی سرم میچرخد که میگوید: «اندوه را که نمینویسند وقتی که زندگی میکنند آن را.»
به گمان من این درستترین جملهای است که این روزها در زندگی من جریان دارد. اتفاقات پیدرپی میافتند و آدم حیران میماند که این اندوه چرا تمامی ندارد. اینکه یک صبح از خواب بیدار بشوی و ببینی فلان اتفاق در زندگیات افتاده و فردا فلان اتفاق و فرداترش فلان اتفاق و این زنجیره ادامه داشته باشد چیز عجیبی است و اندوه را تسری میدهد در آدم. البته در کنار این جمله یک شعر دیگر هم توی سرم میچرخد که نوشته علامه طباطبایی است و میگوید: «فریب جهان را مخور زینهار.»
آنوقتها که بچه بودم این شعر با صدای شهرام ناظری مدام در ماشین پدرم پخش میشد و همیشه عاشق کلمه زینهار بودم. همیشه میدانستم زینهار کلمه قشنگی است اما کم کاربرد است و آدم نمیداند چطور و کجا ازش استفاده کند. اما علامه طباطبایی خیلی خوب ازش استفاده کرده وقتی که زینهار گفته و بعدش نوشته: که در پای این گل بود خارها. نمیدانم کلمه زینهار را دیگر چه کسی استفاده کرده اما حالا که به فرهنگ لغت رجوع کردم و معنیاش را فهمیدم که میشود، پناه و امان و مهلت، چشمم به این شعر هم افتاد که: «به زنهار یزدان درون جای یابی/ اگر جایجویی تو در زینهاری» این شعر از ناصرخسرو است.
البته ناصرخسرو شاعر سختی است. یعنی کلی باید فکر کنی تا بفهمی چه در نظرش بوده و چه میخواسته بگوید. مثلاً همین بیت را که در بالا آوردم خودم نفهمیدم که یعنی چه اما دوبار کلمه زنهار و زینهار را در خودش دارد و این نشان میدهد آقای ناصرخسرو در استفاده از کلمات توانایی بسیاری داشته است.
دوباره برگردم به جملات قصار. یعنی این جملاتی که صبح به صبح در صفحات اجتماعی دست به دست میشود چه تأثیری روی افراد دارد؟ نمیتوانم به این پرسش خودم پاسخ درستی بدهم اما میدانم مثلاً همان جمله از هرمز علیپور که مدام توی سر من میچرخد روی من تأثیر زیادی داشته است. یا مثلاً آن تکه شعر دیگرش که میگوید: «کی گفته گریهشان مردان نیست، کوهی به دست آب میرفت.» این جمله گذشته از قصار بودنش پر است از تصویر. یک تصویر بکر و زیبا که آدم حیران میماند که یک شاعر چقدر میتواند تخیل داشته باشد و اینطور شعر بنویسد. با اینهمه فکر میکنم زندگی آدمیان روی جملات قصار نمیچرخد. زندگی ما روی واقعیتهایی میچرخد که احاطهمان کردهاند و ولمان نمیکنند و این جملات هم چون بخشی از واقعیت را بیان میکنند در زندگیمان نقش دارند.
انتهای پیام/