روزنامه ایران: ظاهر قضیه خوشایند است و نشان میدهد ظرفیت دانشگاههای معتبر زابل و زاهدان چقدر در اختیار استادان، دانشجویان و کارمندان بومی همین استان قرار گرفته است، اما پس از سه دهه اعمال سیاستهای بومیگزینی و محلیگرایی در حوزههای مختلف ازجمله دانشگاه، حالا میشود اثرات زیانبار آن را بهوضوح دید. تا جایی که دکتر محمود اوکاتی صادق رئیس بنیاد نخبگان استان سیستان و بلوچستان که پیش از این نیز رئیس دانشگاه دریانوردی در جنوب استان و رئیس دانشگاه زابل در شمال استان و عضو هیأت علمی و مدیر امور دانشجویی دانشگاه زاهدان بوده و درحال حاضر هم عضو هیأت علمی دانشگاه سیستان و بلوچستان است، از شکایتها و پیگیریهای متعدد برای لغو قوانین بومیگزینی میگوید که هیچ کدام نیز به نتیجه نرسیده است.
او را که دل پردردی در این زمینه دارد در دفتر محل کارش، بنیاد نخبگان سیستان و بلوچستان ملاقات میکنم. میگوید: «متأسفانه این قوانین برای استانهای مرزی وضعیت بدی به وجود آورده و باعث افت سطح علمی و مشکلات بزرگ دیگری شده است. همه این دانشگاهها هم نسبت به این قضیه اعتراض دارند اما همچنان برای خود ما هم سؤال است که چرا این اعتراضها به جایی نمیرسد؟ خاطرم هست زمانی که رئیس دانشگاه زابل بودم، گزارش مفصلی را معاونین فرهنگی 15 دانشگاه آماده کرده بودند و آسیبهایی را که این سیاست به آموزش عالی و در کل جامعه ما زده، یک به یک لیست کرده بودند که همه ما پای آن را امضا کردیم و فرستادیم برای مسئولان که باز هیچ نتیجهای نداشت.»
همان طور که گفته شد در سال 69 فقط 7 درصد دانشجویان دو دانشگاه زابل و زاهدان بومی بودهاند. خب بقیه دانشجویان زابلی و زاهدانی کجا درس میخواندهاند؟ پاسخ روشن است، دانشجویان مستعد این استان در شیراز و اصفهان و تهران و تبریز مشغول تحصیل بودهاند، همچنان که دانشجویان تبریزی و شیرازی و تهرانی و اصفهانی در زابل و زاهدان. حالا اما دیوار بومیگزینی کار را به جایی رسانده که در دانشگاه تبریز آذری حرف میزنند، در دانشگاه کردستان کردی و در دانشگاه زاهدان بلوچی. به علاوه این سیاست به عنوان سد بزرگی مقابل گردش نخبگان، به چرخه فقر علمی، اقتصادی و فرهنگی دامن زده تا جایی که دیگر یک دانشجوی نخبه زاهدانی نمیتواند موقعیتی پس از تحصیل در اصفهان و تهران برای خود دست و پا کند و دانشجویانی با رتبههای علمی پایینتر تنها به این دلیل که تهرانی یا اصفهانی هستند، دغدغه کمتری برای قبولی در دانشگاههای خوب شهر خود و پیدا کردن شغل دارند. اما آسیبها به همین جا ختم نمیشود. اوکاتی صادق میگوید:
«من اهل زابلم و لیسانس و فوقلیسانسم را در دانشگاه تهران خواندهام و میتوانم بگویم حضور من در تهران و تعامل من با دانشجویان و نخبگان نقاط مختلف و ازجمله تهران در این دانشگاه روی سرنوشت من، زندگی من و حتی موقعیت مدیریتی امروز من خیلی تأثیرگذار بوده و من مدیون همان سالهایی هستم که در تهران تحصیل میکردم. اما حالا دیگر چنین موقعیتهایی در اختیار دانشجویان مناطق مرزی و محروم کشور نیست، چون آنها پشت دیوار قوانین بومیگزینی گیر افتادهاند. سال 93 یکی از پژوهشگاههای وابسته به آموزش عالی تحقیق مفصلی در این زمینه انجام داده بود که در نشریات علمی هم چاپ شد. حاصل این پژوهش نشان میداد هرچه سریعتر باید این طرح متوقف شود. به نظر من شما به عنوان رسانه تحقیق کنید و ببینید چرا با وجود مخالفت و اعتراضات گسترده دانشگاهها و نتیجه پژوهشهای متعدد علمی، همچنان هنوز که هنوز است، این طرح اجرا میشود؟ آسیبها مدام تذکر داده میشود اما گوش شنوایی نیست. به نظر من شما بروید تحقیق کنید ببینید منفعت این طرح به چه کسانی میرسد که اجازه تغییر نمیدهند.»
یکی از بزرگترین آسیبهای این طرح، ناکارآمد کردن مؤلفههای وحدت ملی است. اوکاتی صادق در این باره میگوید: «وقتی دانشجوی زاهدانی ما در اصفهان تحصیل میکند، با فرهنگ هموطن اصفهانی خود آشنا میشود و دوستانی پیدا میکند و ممکن است روابط خویشاوندی هم بینشان شکل بگیرد، دختر این استان با پسر یک استان دیگر ازدواج میکند یا برعکس که درنهایت روی تحکیم روابط ملی ما اثر میگذارد. از این گذشته تجربیات مثبت فرهنگی جابهجا میشود که ما بشدت محتاج آن هستیم. فکر کنید چنین تجربیاتی تا چه اندازه میتواند اقتصاد و فرهنگ را در یک منطقه محروم مثل سیستان و بلوچستان متحول کند؟ مگر تا حالا تبادلات فرهنگی در این سرزمین چطور عمل میکرده؟ فرهنگ چطور از خراسان به جنوب ایران و از جنوب ایران به خراسان رفته؟ در مورد ایران فرهنگی هم همین است؛ زبان فارسی که با یک کار سیستماتیک و برنامه ازپیش اندیشیده شده حکومتی سر از هندوستان درنیاورده یا حاصل اندیشه خراسانیان با یک برنامه مدیریتی به جنوای ایتالیا منتقل نشده، همه اینها با همین ارتباطات کاروانهای تجاری و ازدواج و سفر شکل گرفته. حالا در عصر دیجیتال، خود ما این روابط را محدود کردهایم و به اسم امتیاز بومیگزینی دیواری دور استانها کشیدهایم که نتیجه تلخی به بار آورده. چرا؟ چون تصمیماتی از این دست به نفع قشر خاصی است.»
همان طور که گفته شد، تبعات سیاست بومیگزینی و محلیگرایی تنها به دانشگاه محدود نمیشود. به عنوان مثال سپردن مدیریت هر تکه از رودخانهای که چند استان را درمینوردد، به یک جامعه محلی و ایجاد رقابت بر سر مصرف بیشتر در هر استان، چه آسیبهایی به بار آورده است؟ سربازی در محل زندگی و اجرای سیاستهای محلیگرایی در زمینه نظام وظیفه چطور و...؟ همه اینها نیازمند پژوهش، بحث و تصمیم جدی است اما اجازه دهید ابعاد دیگری از تبعات این قوانین را در آموزش عالی بررسی کنیم.همچنان که با دیوارکشی دور دانشگاه هر استان، دانشجویان نخبه مناطق محروم، شانس کمتری برای تحصیل در دیگر دانشگاههای کشور دارند، به دلیل خالی ماندن ظرفیتها، دانشجویانی با رتبه پایینتر، شانس بیشتری برای ورود به دانشگاه محل زندگی خود پیدا میکنند که نتیجه آن افت علمی این دانشگاههاست چنانکه به گفته اوکاتی صادق، دانشگاههای معتبر زابل و زاهدان دیگر آن بنیه علمی گذشته را ندارد و همین موضوع باعث افت فرهنگی و بروز بسیاری از آسیبهای اجتماعی در تعاملات دانشجویی نیز شده است که خود نوشته دیگری طلب میکند.
قاسم سیاسر، رئیس مرکز اسناد و کتابخانه ملی سیستان و بلوچستان که خود چهره شناختهشدهای در زمینه تاریخپژوهی است، میگوید: «ما موقع حرف زدن میگوییم همه جای ایران سرای من است اما در عمل از اهل علم و استاد دانشگاه و دانشجو میخواهیم از محل خودش خارج نشود. متأسفانه این سیاست باعث شده دانشگاه در تولید علم به یک مجموعه بسته و از نظر فرهنگی به یک نهاد بیاثر تبدیل شود. هرجای دیگری هم بخواهند بومیگزینی و محلیگرایی کنند، در دانشگاه نباید چنین کاری کنند. بومیگزینی در دانشگاه یک شوخی تلخ است. الان بزرگترین کارکرد دانشگاه در سیستان و بلوچستان این است که نام یکی از خیابانهای زاهدان دانشگاه است، همین. وگرنه هیچ تأثیری در زندگی مردم ندارد؛ نه فرهنگی نه اجتماعی و نه اقتصادی.
چند وقت پیش در دانشگاه جلسهای گذاشته بودند درباره ادبیات پست مدرن که سخنران جلسه داشت تلاش میکرد با اصولی که به کار فهم بیهقی میآید، این آثار را بررسی کند. همه اینها برمیگردد به اینکه ما تمام منافذ دانشگاه را بستهایم و مجموعهای ساختهایم که اتفاقاً در مقابل شخصیتهایی که بار علمی بیشتری دارند، مقاومت کند و به دنبال راهکاری برای حذف بگردد. چون خود به خود در هر دانشگاهی جمعی محلی و بومی شکل گرفته که اندیشه نو را برای خود تهدید به حساب میآورد.»
سیاسر به عنوان رئیس مرکز اسناد و کتابخانه ملی تأیید میکند که دیگر در این مرکز شاهد رفت و آمد دانشجویان به طور کل و بویژه دانشجویانی از شهرهای دیگر نیست. بگذارید پرسش اوکاتی صادق را دوباره تکرار کنیم که با توجه به همه این آسیبهای روشن، پژوهشهای متعدد و اعتراضات بیوقفه، چرا کسی به فکر تخریب دیوار بلند محلیگرایی نیست؟ آیا اگر این سیاست در طول چند دهه اعمال نمیشد، وضعیت امروز استانهایی مثل کردستان یا سیستان و بلوچستان همین بود؟
انتهای پیام/