ایران جمعه
پرده اول: از تقریباً صفر تا زیر صفر
زمستان سال 96 را شاید بتوان نقطه عطفی در تاریخ دولت دوازدهم دانست. بعد از انتخابات پرشور خرداد ماه آن سال و پس از آن آشوب محدود سال 96 که موضع دولت ترامپ برای خروج از برجام نهایی شده بود، همه نگاهها به پاستور بود.
قیمت ارز به آرامی در حال افزایش بود. سد چهار هزار تومان در همان بهمن ماه شکسته بود و کمتر کسی شک داشت که بعد از سالها ثبات قیمت ارز و تورم در سالهای 92 تا 96 به بهای نرخ بهره بالا بینجامد، حالا ریسک خروج امریکا از برجام نرخ ارز را در موقعیت یک جهش دیگر قرار داده است.
اخبار گوناگونی که از تخریب شبکه ارزی ایران در دوبی که با فشار دولت امریکا و همراهی حکومت امارات در ابوظبی به بهانه مقابله با پولشویی از زمستان سال 95 آغاز شده بود، هشداری روشن به تمام پاستورنشینان بود. اما به نظر میرسد که گوش شنوایی در دولت روحانی برای تمام هشدارها وجود نداشت. در یک چشم به هم زدن بهار سال 97 فرا رسید. ترامپ در اردیبهشت همان سال از برجام خارج شد و التهاب بازار ارز به نهایت خود رسید.
باز هم تمام نگاهها به پاستور بود، اما به نظر میرسید که تمام قدمها اشتباه برداشته شده است. واکنش ایران به خروج امریکا از برجام تنها به یک واکنش خشک و خالی محدود باقی ماند و در حوزه اقتصادی تثبیت ارز 4200 تومانی نه تنها بازار ارز را به ثبات نرساند، بلکه رانت عظیمی را در اختیار واردکنندگان قرار داد.
آش به قدری شور شد که صالحی، رئیس وقت سازمان انرژی اتمی بعدها در مصاحبهای به این نکته اشاره میکند که کاش بعد از خروج امریکا از برجام، ایران زودتر کاهش تعهدات خود را آغاز میکرد. روندی که بسیار آهسته آن هم یک سال بعد در اردیبهشت سال 98 آغاز شد. آن هم زمانی که تحریمهای امریکا برای صفر کردن صادرات نفت ایران به نتیجه رسیده بود.
در مقابل دولت روحانی تمام همت خود را روی اجرایی کردن کانال اروپایی برای فروش نفت و واردات مواد غذایی و دارو از اروپا گذاشت، اتفاقی که با وجود تمام بیانیهها و نامگذاریها از SPV گرفته تا اینستکس هیچ خروجی جدی نداشت. فشار امریکا مهمترین مشتریان نفت ایران از جمله کره جنوبی، هند و کشورهای اروپایی را از دور خارج کرد تا صادرات نفت ایران به 500 تا 600 هزار بشکه در روز برسد. در کنار آن میلیاردها دلار از ذخایر انباشته ایران در بانکهای مختلف دنیا انباشته شود که هیچ راهی برای انتقال آن باقی نمانده باشد. نمونه آن نیز هفت میلیارد دلار از ذخایر ایران در بانکهای کره است که ماحصل فروش نفت ایران در دوران برجام است و هنوز در بانکهای کره جنوبی قرار دارد بدون آنکه خبری از انتقال آن باشد.
دولت روحانی که ادامه روند فوق را ضربهای سنگین به کشور و حیثیت خود میدانست در میانه سال 97 بازیگر جدیدی را وارد میدان کرد. عبدالناصر همتی که راهی سفارت ایران در چین بود و در میانه راه برای تصدی بانک مرکزی بازگشت.
همتی با وجود تمام تلاش خود در سالهای ریاستش بر بانک مرکزی که تا میانه سال 1400 ادامه داشت هیچگاه نتوانست پاسخ درستی به مهمترین چالشهای موجود بر سر وضعیت اقتصادی کشور بدهد.
ارز 4200 مانند یک غده سرطانی باقی ماند. قیمت ارز تا ماه پایانی ریاستش به 24 هزار تومان رسید و تورم بالای نیازمندهای اساسی و مسکن همچنان بالا باقی ماند. روندی که منجر به فاجعه آبان ماه 98 شد.
پرده دوم: زمین سوخته برای آینده
در 24 آبان ماه سال 98 افکار عمومی با یک خبر ناگهانی غافلگیر شدند. قیمت بنزین سهمیهای به 1500 تومان و بنزین آزاد به 3000 تومان افزایش یافت. خبر در آغازین ساعات صبح روز جمعه منتشر شد و از روز شنبه هفته بعد تجمعهای اعتراضی در شهرهای مختلف بخصوص مناطق حاشیهنشین شکل گرفت.
با دخالت هستههای فعال تروریستی بسرعت این اعتراضات حالت آنارشیستی به خود گرفت و منجر به درگیریهای وسیع بین نیروهای امنیتی و آشوبگران شد. سه روز آشوب با کشته شدن صدها نفر مهار شد اما آسیبی شدید به چهره نظام جمهوری اسلامی ایران وارد شد. در این میان اظهارنظر حسن روحانی در خصوص مطلع شدن از این وقایع در صبح روز جمعه خشم افکار عمومی را بیشتر از قبل کرد. رویدادهای آبان سال 98 یک نقطه عطف در روابط دولت و ملت در نظام جمهوری اسلامی ایران محسوب میشد. اتفاقی که به نظر میرسید آسیبهای آن بلافاصله در انتخابات سال 98 مجلس شورای اسلامی خود را نشان دهد.
علاوه بر این از نگاه بسیاری از تحلیلگران این رویداد در تصمیمگیری دولت ترامپ در به شهادت رساندن شهید حاج قاسم سلیمانی مؤثر بود. اتفاقی که در پی سیگنال ضعف از وضعیت داخلی ایران در ماههای اخیر ارسال شد. ادامه تمام این بحرانها بعدها با اضافه شدن بحران کرونا در انتهای سال 98 تکمیل شد. زمانی که بسیاری از کسب و کارها دچار بحران شدند و نزدیک به یک میلیون شغل در جریان شیوع بیماری بهصورت کامل از بین رفت در حالی که دولت تنها به پرداخت مقادیر محدودی وام بسنده کرد.
در این میان بحران ناشی از افزایش بیمحابای شاخص بورس هم ضربه دیگری به اقتصاد ایران بود؛ اتفاقی که از میانههای سال 97 کلید آن خورد و نقطه اوج آن در تابستان سال 99 رقم خورد. میلیونها ایرانی که ضربه سنگینی در اثر افزایش تورم و بیکاری و همچنین افزایش قیمت ارز خورده بودند، پسانداز چندین سال خود را وارد بورس کردند و این در حالی بود که بسیاری در خصوص تبعات این اقدام و ریزش ناگهانی بورس هشدار میدادند.
اتفاقی که بالاخره در تابستان سال 99 رخ داد و ناگهان با ریزش شاخص بورس، سرمایه بسیاری از افراد یا به طور کامل از بین رفت و یا با ضرر و زیان جدی روبهرو شد. اگرچه اکثر این افراد در سرمایهگذاری سرمایه خود در داخل بورس مختار بودند اما عدم مدیریت صحیح دولت سبب شد تا افراد بدون آموزش و چشمانداز لازم وارد بورس شوند، امری که هنوز جزو یکی از مهمترین مشکلات جامعه در سالهای اخیر محسوب میشود. در شش ماه پایانی دولت دوازدهم و از زمان روی کار آمدن دولت بایدن امیدواری شدیدی در دولت ایجاد شد تا با گفتوگو با دولت تازه بایدن در امریکا زمینه بازگشت این کشور به برجام فراهم شود و همان گونه برجام نیز با یک دولت دموکرات به نقطه توافق رسید.
با این حال چند دور مذاکره دو طرف در ماههای پایانی دولت به جایی نرسید و امریکاییها حتی در پی این بودند که فروش واکسن کرونا را به مذاکرات دو طرفه پیوند بزنند؛ امری که با واکنش صریح رهبری همراه شد و در نهایت با ساخت واکسن برکت منجر به صدور معافیت تحریمی برای خرید واکسن کرونا و تجهیزات مرتبط از محل فروش نفت شد.
در نهایت شش مذاکره دوطرفه به جایی نرسید و عمر دولت دوازدهم به پایان رسید. قیمت دلار مرداد ماه سال 1400 نزدیک به 24 هزار تومان بود یعنی هفت برابر زمانی که دولت دوازدهم آن را در مرداد 96 تحویل گرفت.
پرده سوم: فروش تقریباً هیچ
نزدیک به یک سال و نیم است که از پایان دولت دوازدهم گذشته است. همهگیری ویروس کرونا با واکسیناسیون گسترده به پایان رسیده و دیگر خبری از کشتارهای چند صد نفری در روز نیست. کابوس ارز 4200 به طور کامل به پایان رسیده و با وجود هزینه هنگفتی که حذف ارز 4200 به محبوبیت دولت سیزدهم تحمیل میکرد اما باز هم این اقدام با حداقل ناآرامی و آشوب انجام شد.
میزان فروش نفت از دوران مصیبت بار دولت دوازدهم فاصله گرفته و بر طبق گزارش اداره کل انرژی امریکا، ایران در ماههای اخیر نزدیک به 36 میلیارد دلار نفت فروخته است.
تمام اینها در حالی است که همچنان برخی مشکلات روی دوش دولت سنگینی میکند. جنگ اوکراین سبب افزایش قیمت کالاها و مواد اساسی شده است. از طرف دیگر هنوز بار تحریمهای سخت امریکا نیز روی دوش کشور سنگینی میکند. در این میان دولت تلاش میکند تا بار دیگر به تلهای همچون برجام وارد نشود.
بماند که دولت در پی افزایش سرمایهگذاری در اقتصاد و رشد صفر درصدی در دهه گذشته است. در این میان نکته مهم تلاش برخی بانیان سالهای 1396 تا 1400 برای فروش دوباره محصول کار خود به مردم است. تقریباً تمام مردم ایران نتایج فاجعهبار آن سالها را با گوشت و پوست خود احساس کردهاند و همچنان نیز اثرات این اتفاقات ادامه دارد.
ممکن است برخی همچنان سالهای 92 تا 96 را سالهای خوشی بدانند اما اغلب متخصصان اقتصادی سالهای سخت بعدی را نتیجه عملکرد همان سالها میدانند. بستن قرار سستی همچون برجام یا در پیش گرفتن یک سیاست اقتصادی معیوب که منجر به بالا رفتن نرخ بهره در کشور و بالا رفتن هزینه سرمایهگذاری شده است.
از اینرو طبیعی است که نباید حمله هماهنگ حامیان آن سالها همچون روزنامه سازندگی یا عبدالناصر همتی رئیس بانک مرکزی را در آن سالها جدی گرفت. شاید اگر کار درستتر برای این قبیل جریانها توضیح اشتباهاتی است که منجربه این شرایط اسفناک برای کشور شده وگرنه کسی توقع این را ندارد که بار دیگر از همان تجربیات برای اداره کشور استفاده شود.
البته این به معنی آن نیست که روند فعلی دولت بینقص است اما نمیتوان به طور کامل میراث دولت قبلی را نادیده گرفت، از تحریمهای برجامی گرفته تا دهها هزار میلیارد تومان بدهی که باید هر ماه از طرف دولت بازپرداخت شود.
شاید چنین اتفاقات واکنشی به حقیقتی محتوم باشد که بارها سهواً و عمداً از زبان نمایندگان اصلی این جریانها بهصورت علنی بیان شده است. جریان اصلاحات و سازندگی مدتهاست که هیچ جمعیت واقعی را در بین مردم رهبری نمیکنند. شکستهای سالهای گذشته به قدری برای اعتبار و آبروی آنان هزینهزا بوده که اوج رأیآوری آنان همان دو میلیون رأی همتی در انتخابات سال 1400 است.
شاید تمام این حملات برای این است که خاطرات آن سالهای تلخ از ذهن مردم زدوده شود و زمینهای برای حضور بعدی آنان در انتخابات بخصوص در انتخابات مجلس و شاید حتی ریاست جمهوری فراهم شود ولی حقیقت تلخ چیز دیگری است.
اصلاحات و سازندگی مدتهاست که در تاریخ سیاسی ایران به فراموشی سپرده شدهاند. از همان زمانی که روحانی از صبح جمعه سخن گفت. حملات مداوم به دولت رئیسی نیز چیزی را تغییر نخواهد داد و اتفاقات ماههای اخیر به خوبی آن را نشان داده است.
شاید به جای اینکه تلاش کنند ماحصل مدیریت خویش را که «تقریباً هیچ» بوده بار دیگر به مردم بفروشند، باید فکری جدی برای یک وصیتنامه سیاسی آبرومند کنند.
انتهای پیام/