ایران جمعه: میرزا رحیم پسر حاجی ابراهیم قلی در سال 1196 هجری در دهکده خور بیابانک از توابع جندق به دنیا آمد. خب شاید بپرسید که چی؟ او کیست؟ شخصی که هم در نثر دستی بر آتش دارد و هم در شعر و شاعری و او یغمای جندقی شاعر قرن سیزدهم است. در سن 6 سالگی با فقر روبهرو شد و در نتیجه برای گرداندن زندگی خود وخانوادهاش به شترچرانی مشغول شد ولی در یکی از همین روزهای عمرش خوشبختانه شانس به سمت میرزا آمد و شخصی به نام امیر اسماعیل خان عرب عامری او را در بیابان میبیند و با یکدیگر همکلام میشوند، امیر اسماعیل از میرزا سؤالاتی میپرسد و از جوابهای او خوشش میآید پس به فرزندی او را قبول کرده و تعلیمش میدهد. میرزا هم از موقعیت موجود استفاده کرده و خودی نشان میدهد و سرانجام منشی پدرخواندهاش میشود. البته در این ایام زندگیاش با تخلص مجنون شعر میسرود ولی عمر خوشیهایش کوتاه بود و اسماعیل خان مغضوب دولت و فراری میشود و یغما هم به دست حاکم جدیدی به نام جعفر سلطان افتاد. در اینجا بازهم بخت از یغما برگشت و بقیه که چشم دیدن او را نداشتند باعث شدند این حاکم جدید او را به چوب بسته و به سیاهچال
بیندازد.
میرزای داستان ما وقتی از زندان آزاد شد نام را به ابوالحسن و تخلصش را به یغما تغییر داد، درویش شد و راه بیابان و صحرا گرفت و از آن روزگاری که داشت به آوارگی رسید. در این وضعیت و گیرودار دوتا سفر هم به بغداد و کربلا رفت، بالاخره معلوم شد که بیگناه است و به زادگاه خودش برگشت. ولی داستان اینجا تمام نمیشود، او به تهران میآید و با کمک میرزا آغاسی به وزیری کاشان منصوب میشود ولی بدبیاری پشت بدبیاری میآورد و مورد تهمت قرار گرفته و به وطن خودش بازمیگردد و در آنجا در سن 80 سالگی فوت میکند.
یغمای جندقی شعر و نثر را خوب مینوشت و میتوان گفت نسبت به روزگار خودش مردی روشنفکر بود که با خشونت به وضع موجود جامعه حمله کرده و طنزهای سیاسی زیادی سروده است. از او هم دیوان اشعار و هم مجموعه نامههایی به دوستان و پسرانش در دسترس است.
بیتی از یغما که پیشنهاد میشود بروید و کامل آن را بخوانید!
نه شیخ میدهدم توبه و نه پیر مغان می
ز بس که توبه نمودم ز بس که توبه شکستم
انتهای پیام/