ایران جمعه: بالاخره دست اجنبی بعد از هزار سال از ایران کوتاه شد. دورانی که ضحاک حتی اگر روزی یک نفر را هم در شکم مارهایش ریخته باشد صرفاً بهدلیل پذیرایی ضحاک از مارهایش به دیار باقی شتافتند. این پیروزی خیلی هم خجسته باد است، این پیروزی مردم ایران را از بند دشمن رها کرد. حالا نوبت فریدون بود که نشان دهد پادشاهی یعنی چه. او به مانند دیگر پادشاهان آن زمان که کلاً دستشان به سی چهل سال شاهی نمیرفت پانصد سالی پادشاهی کرد. یک روز از آن روز بهتر، یعنی اصلاً روز نبود که گاری و کالسکه پیشرفت فریدون متوقف شود. در سراسر ایران عدل و داد برپا بود، اینقدر برپا که اصلاً کسی خلاف نمیکرد و فراوانی و آسایش و رفاه برای همه فراهم بود. فرانک مادر فریدون به علت ضعف در وسایل ارتباطی کمی دیر متوجه شد که پسرش ضحاک را شکست داده، دختران جمشید را آزاد کرده و خودش به تخت پادشاهی نشسته است. وقتی هم که متوجه شد یک هفته تمام جشن گرفت، میهمانی برگزار کرد و به تکریم و اطعام ایتام و مستمندان و برو بچههای محل – که دزد نبودند و عشق کسی را نمیدزدیدند – پرداخت. مؤدیان مالیاتی در آن حوالی درباره حجم مال و اموال مادر فریدون در حال تحقیق و تفحص بودند که او بزرگان شهر را صدا زد و کرور کرور طلا و جواهر را بار انواع حیوانات بارکش کرد و به دربار فریدون فرستاد. آن مؤدیان مالیاتی هم با دیدن این همه مال و اموال و ثروت سکته کردند و چون هنوز به اداره مالیات آن منطقه خبری نداده بودند هیچگاه منبع حقیقی درآمد و ثروت هنگفت فرانک مشخص نشد و ما هم مجبوریم طبق گفته فردوسی به اینکه این پول و پله پسانداز فرانک بودند اعتماد کنیم.
کمی بعد از شروع پادشاهی فریدون از همسرانش صاحب سه پسر شد. دو تا از شهرناز و یکی از ارنواز. مدتی بعد که این پسرها بزرگ شدند پادشاه دید وجداناً خوب نیست پسر عزب در منزل باشد ، فرماندهاش جندل را صدا زد و گفت: «میروی و سه خواهر نیکسیرت، اصیل، زیبا، باخدا، بسیار شبیه به هم و نجیبزاده پیدا میکنی! در یک کلام این دختران سیرت، صورت، قُرمهسبزی باشند.» شما تعجب میکنید ولی سیرت صورت قرمهسبزی عبارتی است به معنی دختر پاکنهاد و زیباروی و کدبانو که با توجه به استانداردهای زمان فریدون اینها چیز عجیبی نیست.
به نظر میرسد فصل دوم از حالت جنگی خارج شده و به یک سریال درام بیشتر شبیه باشد. برای قسمت بعد قرار است با جناب جندل برویم خواستگاری. چه خواهد شد؟
انتهای پیام/