ایران پلاس: سعدی در مطلع یکی از غزلهای خود میل ما را به سفر کردن تحریک میکند:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
این یعنی هر کسی میخواهد از لاک چندلایه جهل و تنگ نظری و تعصب و خودشیفتگی بیرون بیاید، راهی ندارد جز اینکه به سیاحت بپردازد و در دیدار با اقوام، فرهنگها، ملیتها و چشماندازهای طبیعی دیدگاههای خود را تعدیل کند و تن به پوستاندازی بدهد.
اما همین سعدی که سفر را این گونه پرشور میستاید و آن را ابزار درمان خامی میداند در گلستان سخن دیگری میزند که ظاهراً در تناقض با آن سخن پیشین است:
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد
یعنی اگر قابلیت یا استعدادِ دیدن و ادراک در آدمی نباشد از سفر کاری ساخته نیست، همچنان که اگر خر عیسی را به سفر حج ببرند همچنان همان خری خواهد بود که پیشتر بوده است.
با کمی جستوجو ممکن است حتی بوی تقابل و حمله شدید به سفرهای بیرونی را نزد عارفان حس کنیم، مثلاً جایی مولانا میگوید:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
با این اوصاف بالاخره تکلیف ما چیست؟ سفر برویم یا نرویم؟ مولانا در دفتر چهارم مثنوی، داستان صوفیای را روایت میکند که در میان گلستان سر به زانو نهاده بود. دوستانش اعتراض میکنند که چرا سر به گریبان فرو بردهای، سر برآور و تفرج گلستان و ریاحین و مرغان کن و آثار الهی را ببین:
امر حق بشنو که گفتست اُنظروا
سوی این آثار رحمت آر رو
هواداران سیر و سیاحت بیرونی به آن هواخواه سیر و سیاحت درون میگویند: چرا در خود مچاله شدهای؟ مگر خداوند نگفته است: اُنظروا / نگاه کنید، پس چرا تو به این گلستان دلگشا نگاه نمیکنی؟
و صوفی در جواب میگوید:
گفت آثارش دل است ای بوالهوس
آن برون، آثارِ آثارست و بس
به نظر میرسد پاسخ این فرد، گره داستان ما را حل میکند. گره این داستان را که بالاخره بسیار سفر باید تا پخته شود خامی؟ یا نه.
حرف مهمی که در اینجا مولانا از زبان آن صوفی میزند این است که آنچه ما در بیرون به عنوان آثار و پدیدهها ادراک میکنیم در واقع آثارِ آثارِ ادراک و فهم آدمی است. این طور بگوییم: من آن گُل یا گلستان را به مفهوم واقعی کلمه زمانی مشاهده خواهم کرد که در آشفتگی روانی نباشم وگرنه آن آشفتگی ذهنی، سایه خود را بر مشاهده من خواهد گسترانید و من از دیدار گل محروم خواهم ماند اگرچه ظاهراً در میان گلها باشم.
وقتی از این زاویه به داستان نگاه کنیم دیگر تقابلی میان سفر درونی و بیرونی نخواهد بود اما در نهایت سفر بیرونی بیش از همه در خدمت کسی قرار خواهد گرفت که پیشتر سیاحت درونی کرده باشد، یا این طور بگوییم اگر دایره آگاهی ما توسعه نیافته باشد، سفر بیرونی در نهایت یک تسکیندهنده موقتی خواهد بود.
انتهای پیام/