آغاز تقابل داخلی
روزنامه ایران: تد شاکلی، یک افسر امریکایی مأمور در سیا بود که در بسیاری از عملیاتهای مهم و بحثبرانگیز سیا در طول دهههای چهل و پنجاه شمسی شرکت داشت. او یکی از برجستهترین مأموران سیا بود که به دلیل موهای روشن و روشهای مرموزش، به «شبح بلوند» مشهور شده بود.
او در سیا تجربههایی همچون ریاست ایستگاه در میامی در دوره بحران موشکی کوبا، کارگردانی عملیات مونگوس (عملیات سیا برای حذف فیدل کاسترو و کمونیستها از قدرت کوبا در دوران کندی)، مدیریت برنامه ققنوس در طول جنگ ویتنام ریاست چند ایستگاه سیا در آسیای شرقی را در کارنامه دارد و دومین مسئول عملیات مخفی سیا بوده است.
مهمترین مأموریت سیا برای بقا پس از یک بحران اطلاعاتی در امریکا، به او محول شد.
پس از رسوایی واترگیت یعنی دستبرد به ستاد انتخاباتی حزب دموکرات و نصب غیرقانونی دستگاه شنود در آن در فاصله دی ماه 1350 تا مرداد ماه 1353 که منجر به استعفای ریچارد نیکسون شد؛ کنگره دست دولت امریکا را برای مأموریتهای بدون اطلاع کنگره تا حدی بست. این امر مانع از انجام کودتا و عملیاتهای ضدملی در دیگر کشورها میشد. این بحران، مأموریت مهم تد شاکلی را پدید آورد.
تغییر درک داخلی از سیا و رازداری دولت موجب شد کمیسیون راکفلر و کمیته کلیسا تحقیقاتی را آغاز کند که دههها عملیات غیرقانونی توسط سیا و افبیآی را فاش میکرد. رسوایی واترگیت توجه رسانهها را به این عملیاتهای مخفی معطوف کرد.
یک رویکرد جدید
جیمی کارتر در مبارزات انتخاباتی خود از این نگرانیهای عمومی در مورد پنهان کاری اطلاعاتی بهره برد و زمستان 1355 به قدرت رسید. بنابراین تلاش کرد تا دامنه عملیات مخفی سیا را کاهش دهد. 9 آبان 1356، استنسفیلد ترنر مدیر سازمان سیا که از طرف کارتر مأمور به اصلاحات جدی شده بود، از تخریب بیش از 800 موقعیت عملیات مخفی خبر داد. صدها نفر از کارکنان اطلاعاتی، به دلیل بازنشستگی اجباری و پایان کار جامعه اطلاعاتی امریکا را ترک کردند. ترنر به طرق مختلف به دنبال نوسازی آژانس بود، ابتدا چندین افسر عالی رتبه نیروی دریایی، معروف به «مافیای نیروی دریایی» را به سمتهای رهبری منصوب کرد و همچنین تغییر اساسی در روشهای سنتی جمعآوری اطلاعات آژانس داد و در ازای آن به استفاده از روشهایی همچون جمعآوری سیگنالها (SIGINT) و ارتباطات (COMINT) روی آورد.
ترنر در خاطراتی که در سال 2005 منتشر کرد از اخراجها ابراز پشیمانی کرد و اظهار داشت: «احتمالاً اصلاً نباید کاهش 820 موقعیت را انجام میدادم و در صورت بازگشت به گذشته، مطمئناً 17 پست آخر را انجام نمیدادم.»
اصلاحات رخ داده در این دوره، روشهای عملیات اطلاعاتی را تغییر داد. دوران عملیات مخفی و پاسخگویی محدود گذشته بود، روزگار افزایش بوروکراسی، پاسخگویی و رویههای عملیاتی استاندارد «طبق ضوابط مکتوب» بود.
سازمان اطلاعاتی غیررسمی
اما قبل از آغاز این دوره، «شبح بلوند» توانست محور تشکیل ائتلافی اطلاعاتی شود که امریکا را بینیاز از مداخله مستقیم در بسیاری از عملیاتها میکرد. شاید ترنر فکر میکرد که مانع دخالت سیا در امور پنهانی شده است، اما ایده کلوپ سافاری او را دور زد و قدرتی فراتر از سیا قبل از واترگیت داشت. باشگاه به خوبی توانست از محدودیتهای تولید شده در بوروکراسی فراتر رود. یک رسانه امریکایی درباره این کلوب نوشته است: «برای امریکا، شورش علیه ترنر یک الزام بود.»
شاهزاده ترکی فیصل، در یک سخنرانی در سال 2002 در دانشگاه جورج تاون، ماجرا را چنین تعریف کرد: «در سال 1976، پس از اینکه مسائل واترگیت در اینجا اتفاق افتاد، جامعه اطلاعاتی شما به معنای واقعی کلمه توسط کنگره بسته شد. هیچ کاری نمیتوانست بکند، نه میتوانست جاسوس بفرستد، نه میتوانست گزارش بنویسد و نه میتوانست پول بپردازد. برای جبران آن، گروهی از کشورها به امید مبارزه با کمونیسم گردهم آمدند و باشگاه سافاری را تأسیس کردند. کلوپ سافاری شامل فرانسه، مصر، عربستان سعودی، مراکش و ایران بود. هدف اصلی این باشگاه این بود که اطلاعات را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم و در مقابله با نفوذ شوروی در سراسر جهان و بویژه در آفریقا به یکدیگر کمک کنیم.»
یکی از مقصران بزرگ واترگیت ریچارد هلمز، رئیس سیا بود. او 9 تیر 1345 به عنوان رئیس سازمان سیا در کاخ سفید سوگند یاد کرد و دوران ریاستش نزدیک به 7 سال طول کشید. اواخر اسفند 1351، هلمز اولین قربانی واترگیت شد و ناگزیر استعفا داد. او طی ده سال قبل از استعفا، هم در دوران معاونت سیا و هم در دوران ریاستش مسافرتهای متعددی به تهران داشت. لذا قبل از ترک سازمان سیا، مأموریت یافت تا به عنوان سفیر امریکا به ایران بیاید و با بهرهگیری از سوابق دیرین دوستی خود با محمدرضا پهلوی فعالیتهای سیا در منطقه خلیج فارس را وارد مرحله جدیدی کند. خاصه آنکه ایران و عربستان سعودی در دهه چهل شمسی همکاری اطلاعاتی برای بازگرداندن خاندان سلطنتی یمن داشتند و تجربه و بستری برای تأسیس یک سازمان همکاری وجود داشت.
از این رو، رئیس سابق و دیپلمات فعلی به یاری همکار سابقش «تد» برای شکلدهی سافاری آمد. در حالی کلوپ سافاری در حال آغاز سازکارش بود که هلمز و تد شاکلی تحت نظارت کنگره قرار داشتند و میترسیدند که عملیات مخفیانه جدید به سرعت افشا شود.
پیتر دیل اسکات، پژوهشگر و فعال ضد جنگ کلوپ سافاری را به عنوان بخشی از نسخه دوم سیا طبقهبندی کرده است، سازمانی که توسط یک گروه مستقل از عوامل کلیدی حفظ میشود. بنابراین، حتی زمانی که استنسفیلد ترنر، مدیر جدید سیا در دوره کارتر، تلاش کرد دامنه عملیات آژانس را محدود کند، شاکلی، معاونش توماس کلینز، و ادوین پی. ویلسون مخفیانه ارتباطات خود را با کلوپ سافاری و بازوی اقتصادی آن «بانک اعتباری و بازرگانی بینالمللی» حفظ کردند.
تحت اشراف سیا، کلوپ سافاری از تقسیم کار غیررسمی در انجام عملیات جهانی خود استفاده کرد. عربستان سعودی پول، فرانسه فناوری پیشرفته و مصر و مراکش تسلیحات و نیروها را تأمین کردند. ایران در دوره شاه، از ابعاد مختلف همکاری میکرد. بیشترین هماهنگی کلوپ سافاری با سازمانهای اطلاعاتی امریکا و اسرائیل بود.
نشست ماندگار
اولین اجلاس این گروه سال 1355 در کشور کنیا برگزار شد و طبق پیشنهاد دومارنش، نام استراحتگاه انحصاری که محل آن دیدار بود برای نامگذاری گروه انتخاب شد: «کلوپ سافاری»
عدنان خاشقجی که با کمال ادهم، مدیر اطلاعات المخبرات العامه عربستان سعودی دوستی نزدیک داشت؛ اندکی قبل از این مکان بازدید کرده و در نهایت آن را خریده بود.
عدنان خاشقجی، عموی جمال خاشقجی روزنامهنگار مشهور مقتول است. او که نفوذ زیادی در دربار عربستان داشت، دلال اسلحه بود و در آن زمان به خاطر سبک زندگی تجملاتیاش شهرت جهانی داشت. میهمانیهای چند میلیون دلاریاش میتوانست تا چند روز ادامه پیدا کند. نام او دو بار در ایران پرتکرار شد، یکی به خاطر مشارکتش در مقدمات یک کودتای نافرجام و دیگری در ماجرای مک فارلین. آنچنان که رونالد کسلر، روزنامه نگار امریکایی در کتابی به موضوع عدنان خاشقچی در سال 1365 نوشته است، آن باشگاه «در نود و یک هکتار در دامنه کوه کنیا قرار دارد و از چشمانداز باشکوه برخوردار است؛ جویبارهای کوهستانی، باغهای گل رز، آبشارهایی که به استخرهای آرام میریختند... طاووسها، لکلکها، بزهای کوهی و پرندگان عجیب و غریب در اطراف قدم میزدند...»
اما حیوانات عجیب و غریب تنها موجود نادری نبودند که پسزمینه خیرهکننده باشگاه سافاری کوه کنیا را زیبا کرده بودند؛ نام این باشگاه، با جلسه 5 سازمان اطلاعاتی از سه قاره مختلف به شهرت رسید.
منشور اصلی مقرر میدارد که یک مرکز عملیات تا 10 شهریور 1355 در قاهره ساخته شود. این گروه مقر خود را در آنجا ایجاد کرد و سازمان آن شامل یک دبیرخانه، یک شاخه برنامهریزی و یک شاخه عملیات بود. در عربستان سعودی و مصر نیز جلساتی برگزار شد. این گروه خریدهای زیادی از املاک و مستغلات و تجهیزات ارتباطی امن انجام داد.
امضای ششم
حاضران در اولین نشست این گروه، عبارت بودند از الکساندر دو مارنش، مدیر سازمان اطلاعات خارجی فرانسه (SDECE)، کمال ادهم، مدیر اطلاعات المخبرات العامه عربستان سعودی، ژنرال کمال حسنعلی، مدیر اطلاعات مخبرات مصر، ژنرال احمد دلیمی، مدیر اطلاعات و فرمانده ارتش سلطنتی مراکش و سپهبد نعمتالله نصیری رئیس ساواک.
شخصیت محوری این ائتلاف، دومارانش بود؛ فردی که سالیان مدیدی ریاست نهاد اطلاعاتی فرانسه را بر عهده داشت، در امریکا طرف مشورت بود (و حتی بعداً رسماً مشاور رئیس جمهور امریکا شد) در مراکش عضو آکادمی اطلاعاتی آن بود و در ایران نیز مشاور شاه بود و حقوق معینی داشت.
منشور این ائتلاف در همان اجلاس به امضای این حضار رسید. منشوری که فلسفه خود را مقابله با ایدئولوژی مارکسیستی اعلام کرد. امضای عضو ششم، بلکه عضو اصلی آن را هنری کیسینجر با مواضع خود انجام داد. هنری کیسینجر با تأیید استراتژی حمایت ضمنی از کلوب سافاری از سوی امریکا، فرصتی ساخت تا اهداف امریکایی را بهوسیله نیابتی و بدون به خطر انداختن و مسئولیت مستقیم انجام دهد. این عملکرد به ویژه پس از تصویب قطعنامه اختیارات جنگی در سال 1973 توسط کنگره ایالات متحده و اصلاحیه کلارک در سال 1976، در واکنش به اقدامات نظامی مخفی سازماندهی شده در شاخه اجرایی دولت اهمیت پیدا کرد.
همزمان با ایجاد کلوب سافاری، بانک «اعتبار و تجارت بینالمللی» (BCCI) مورد توجه قرار گرفت. این بانک در خدمت پولشویی بود؛ تأیید عملی این مکانیسم با افتتاح حساب شخصی جورج دبلیو بوش پدر انجام شد که در آن زمان، مدیر سیا بود. باشگاه سافاری برای تأمین مالی عملیات اطلاعاتی خود به شبکهای از بانکها نیاز داشت. از قبل حضور رسمی جورج بوش به عنوان رئیس سیا، ادهم این بانک تجاری کوچک در پاکستان را به یک بانک جهانی به عنوان ماشین پولشویی تشکیلات امنیتی خود در سراسر جهان تبدیل کرد. اما مباحث مالی پوشش برای کارکرد اصلی بود. BCCI همچنین به دلیل تماسهای گسترده خود با سازمانهای زیرزمینی در سراسر جهان به عنوان یک مکانیسم جمع آوری اطلاعات عمل کرد.
سافاری در میانه میدان
اولین اقدام کلوب سافاری با شورش «جبهه ملی آزادی کنگو» در نیمه اسفند 1355 آغاز شد و تا روزهای نخست خردادماه سال 1356 ادامه یافت. ریشه این عملیات فراخوان برای حمایت به نفع حفاظت از عملیات معدنی فرانسه بود و کلوب سافاری به کمک زئیر به رهبری موبوتو که ضد کمونیست بود، برخاست و بدین شکل، حمله به کاتانگا با کمک نیروهای فرانسوی و مراکشی شکست خورد.
اقدامات مشابه این گروه بارها تکرار شد. به عنوان نمونه پس از اینکه کوبا و اتحاد جماهیر شوروی در کنار اتیوپی قرار گرفتند، کلوب سافاری در جنگ اتیوپی-سومالی در اواخر دهه پنجاه شمسی از سومالی حمایت کرد. این ائتلاف به سیاد بارره، رهبر سومالی نزدیک شد و در ازای انکار شوروی، اسلحه پیشنهاد کرد. باره موافقت کرد و عربستان سعودی 75 میلیون دلار برای تحویل تسلیحات قدیمی به مصر پرداخت کرد و ایران هم هزینه ارسال سلاحهای قدیمی (شامل تانکهای M48) را به امریکا پرداخت.
این باشگاه در زئیر، سومالی، اتیوپی و ... فعال بود، اما در آفریقا متوقف نشد و در میانه دهه 1970، به یاری عمان شتافت. ایران کمک نظامی گستردهای برای دولت عمان فراهم آورد تا شورش ظفار را درهم شکند و با حمایت مشترک امریکا و اسرائیل، اسلحه در اختیار سلطان قابوس قرار داد. در 29 آذر 1352 ارتش ایران مستقیماً وارد عمل شد و در طول دو سال بعد منطقه ظفار را از چریکهای عمانی پاکسازی کرد. استدلال ایران این بود که مخالفان نظام ایران در این منطقه جمع آمدهاند. علم در این خصوص نوشته است: «سفیرمان از عمان همراه با نامهای از ملک حسین وارد شد، که اسامی تعدادی از ملیگرایان کرد را که علیه جان شاه توطئه میکردند فاش ساخته است. فوراً نامه را به ساواک دادم.»
یکی از جدیترین اقدامات سافاری برای انجام عملیات مطلوب امریکا، بدون عواقب نظارتی کنگره، پشتیبانی از طالبان برای مقابله با شوروی بود. اعضای کلوب سافاری، BCCI و ایالات متحده در تسلیح و تأمین مالی مجاهدین افغان برای مخالفت با اتحاد جماهیر شوروی همکاری کردند. این سیاست مانند حمایت نظامی از سومالی چون پس از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد، بدون مشارکت ایران بود و تا دولت ریگان ادامه یافت.
افتضاح نصیری
جلسات سافاری عموماً با مدیریت دومرانش و در مکانهای مختلف برگزار میشد. در جلسات حضوری رمزی برای مکاتبات بعدی به آنها داده میشد که هم تغییر رمز مرتب دنبال شود و هم مسیر تحویل آن امن باشد. دومرانش در کتاب خود، خاطره جالبی از عدم صداقت نصیری با وی در یکی از این نشستها که در مراکش برگزار شده بود، ذکر کرده است: «پس از ناهار روز آخر، همه ما جلسه را ترک کردیم تا به پایتختهای خود برگردیم. همانطور که عادت داشتم بعد از هر جلسه انجام دهم، به همه شرکت کنندگان یادآوری کردم که خیلی مراقب باشند کیفهایشان را کجا گذاشتهاند و به چه کسانی اجازه دسترسی به اوراق محرمانهشان داده شده است. عصر، به پاریس برگشتم، سری به دفتر زدم و سپس به خانه رفتم و مستقیم به رختخواب رفتم. حدود ساعت یک بعد از ظهر تلفن زنگ خورد. افسر وظیفه از اداره مرکزی زنگ میزد. «مسئول ژنرال، متأسفم که مزاحم شما شدم، اما به نظر میرسد که ژنرال نصیری قبل از پرواز به تهران، برای صرف شام با خانم نصیری و چندنفر از دوستانش، یک شب در نیس توقف کرده است. هنگام صرف شام، آپارتمانش مورد سرقت واقع شده اما با وجود پول و جواهرات زیاد، چیزی ناپدید نشده است.» من فوراً فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و بلافاصله با ژنرال تماس گرفتم. ژنرال نصیری که رئیس ساواک و دوست دوران کودکی و همکلاسی شاه مورد اعتماد بود، مایل بود که بسیاری از اقدامات احتیاطی را که متخصصان اطلاعاتی حرفهای با جدیت مهلک انجام میدادند، تا حدودی سرسختانه انجام دهد. سریع نصیری را از طریق تلفن یافتم. شروع کردم: «دوست عزیزم، ژنرال عزیزم، امیدوارم هیچ یک از اوراقت را همراه نداشته باشی.» او پاسخ داد: «اوه، به هیچ وجه، البته نه. خدا را شکر که آنها را مستقیماً از مراکش به تهران فرستادم.» میدانستم دروغ میگوید. صبح روز بعد، برای راستیآزمایی فرضیهام، پیامی به مراکشیها فرستادم و فهرستی از تمام هواپیماهای خصوصی یا تجاری را که در روز قبل از مراکش به سمت تهران برخاسته بودند درخواست کردم. پاسخی که انتظارش را داشتم برگشت، وجود نداشت. مشخص شد بلغارها به همتایان شوروی خود که مراقب آپارتمان نصیری در نیس بودند، هشدار دادند، سپس در همان شب دست به حملهای زدند، تنها شبی که او در فاصله ای نزدیک، باز و کاملاً در برابر عوامل آنها آسیب پذیر بود. من سازمان آنها را تحسین کردم.
صبح روز بعد، دو روز پس از پایان جلسه باشگاه سافاری و روزی که نصیری به تهران بازگشت، به مراکشیها گفتم که پیامی را با کد سافاری کلوب به ژنرال نصیری در تهران بفرستند تا ماجرا را بررسی کرده و درخواست کنند. جزئیات سرقت «برای پروندهها». اما او رمزی را که در میان اوراق دزدیده شده از آپارتمانش بود گم کرده بود. او هرگز به پیام رمزگذاری شده پاسخ نداد، زیرا قادر به خواندن آن نبود. آن موقع میدانستیم که طرف مقابل رمز را دارد. مجبور شدیم بلافاصله کد را تغییر دهیم.»
جنگ با اهرم صلح
هنگامی که در مرداد 1356 بگین و کارتر در تدارک امضای پیمان صلح با مصر بودند تا حمایت قویترین ارتش جهان اسلام را از پشت فلسطین بر دارند؛ «موشه دایان» وزیر خارجه صهیونیستها به جهت ضرورت یافتن کانالهایی موازی برای تماس با «سادات»، سفر محرمانهای به دهلی نو پایتخت هند انجام داد. به رغم آنکه «مورارجی دسای» نخست وزیر وقت هند مخالف سیاست «جواهر لعل نهرو» و «ایندیرا گاندی» در خصوص فلسطین بود، اما موشه دایان نتوانست او را با خود همراه کند و دست خالی به «تل آویو» بازگشت. دو روز بعد، به همین منظور برای ملاقات با شاه ایران، دوست صمیمی سادات به تهران پرواز کرد. «باشگاه سافاری» تماسهایی با دستگاه اطلاعاتی اسرائیل داشت و شاه ایران حامی آن بود. چند روز بعد از دیدار موفق تهران، «ملک حسن» شاه مراکش، دیگر عضو سافاری برای اولین بار به موشه دایان در شهریورماه وقت ملاقات داد.
نتیجه این دیدار سازماندهی ملاقاتی میان «موشه دایان» وزیر خارجه اسرائیل و سپهبد حسن التهامی با معاون نخست وزیر مصر، چهره نزدیک به «انور سادات» بود.
بجز موشه دایان، «اسحاق حوفی»، رئیس موساد که عضو مرتب دولت صهیونیستی با سافاری بود نیز با التهامی دیدار کرده بود. چندی بعد، اسرائیل با استفاده از نماینده کلوب سافاری مراکش به عنوان نماینده، نماینده مصر در سافاری را از یک توطئه ترور در لیبی آگاه کرد. امری که موجب اعتماد انور سادات شد.
جایگاه ویژه التهامی به عنوان یکی از اعضای تشکیلات افسران آزاد مصر مسیر آنها را تسهیل کرد و انور سادات 7 آبان، به بخارست رفت و با رئیس جمهور آن، نیکلای چائوشسکو دیدار کرد. فردی که ارتباط تنگاتنگی با بیگن داشت. در این سفر او تضمینهای لازم را برای امکان صلح با بگین دریافت کرد. اینگونه با محوریت کلوب سافاری و با صحنه گردانی امریکا و فرانسه، مذاکرات با مصر به مرحله نهایی وارد شد تا هنگام عملیات نظامی اسرائیل علیه فلسطین، ساکنان اصلی آن سرزمین فاقد حامی قوی در همسایگی جنگ باشند. این اقدام، نتیجه داد و 26 شهریور 1357، پیمان کمپ دیوید به امضای طرفین رسید.
تیر خلاص حسنین هیکل
پیروزی انقلاب اسلامی، امری پیشبینی نشده برای این کلوب بود که همه تمرکزش روی انقلابهای کمونیستی بود. با تبعید شاه و انحلال ساواک، باشگاه یکی از قویترین اعضای خود را از دست داد. اما همچنان اعضای باقی مانده به کار خود ادامه دادند.
اما از یک سو پس از جنگ شوروی و افغانستان، دوران کلوب سافاری به سر رسید و از سوی دیگر، سال 1359 پس از پیروزی رونالد ریگان در رقابتهای ریاست جمهوری، ریگان ویلیام جی کیسی را به جای ترنر در پست سیا منصوب کرد، که آونگ را به روزهای قبل از ترنر بازگرداند.
البته کیسی مسئولیت حفظ ارتباط با اطلاعات سعودی را بر عهده گرفت و هر ماه با کمال ادهم و سپس شاهزاده ترکی فیصل ملاقات کرد و سعی به حفظ امکانات پدید آمده ذیل عنوان سافاری داشت؛ اما نام سافاری دیگر برای ادامه امن نبود. زیرا روزنامه نگار مصری محمد حسنین هیکل که پس از انقلاب اسلامی به ایران آمده بود و اجازه داشت اسناد ضبط شده در جریان انقلاب ایران را بررسی کند، در میان برخی اسناد برجای مانده از حکومت پهلوی، وجود کلوب سافاری را کشف کرد و آن را در جهان افشا کرد.
انتهای پیام/